من تنها هستم اما تنها من نیستم بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین من اینجا بس دلم تنگ است
| ||
|
از هم گسستهام هر چیزِ خوب تو گویی دروغ بود حتی ستارههای یخی نیز مردهاند دیگر ادامهی این راه بستهاست حتی خدای من امروز خستهاست. از خویش خستهام هر چیزِ تازه در دلِ من میشود سیاه هر رنگِ تازه در نظرم میشود تباه هر روز میشکند ریسمانِ من هر روز پاره میشود ایمانم از گناه در خویش خستهام!تکرار میشود همهی لحظههای درد دیگر ستارههای یخی نیز رفتهاند… ماه از درونِ شب به زمین فحش میدهد تکرار میشود همهچیزی به رنگِ زرد بنگر؛ آغوشِ خنده به رویم شکستهاست از شاخههای درختی که کشته شد “تابوتِ مردنِ پرواز” زندهاست دیگر همیشگی شدنِ شعر مردهاست. ٭ نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من تجربه های منسخنان من [ یک شنبه 3 مهر 1390
] [ 14:18 ] [ baya ] |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |